سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]
پاییز 1385 - طلبه علوم دینی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • ضربه ای که مولا علی علیه السلام را مجروح کرد و عالم امکان را در عزای او نشاند، برخاسته از جهل و تعصب و کینه بود.

    این ها چنان چشم ها را کور  می کند که نور هدایت و حق را نمی بینند و بر آن شمشیر می کشند.

    همه می دانیم که تیغه افراط بسی خطر ها بر دین و اصحاب دین گذرانده است،‏ چرا که طرف خیال میکند خیلی هم حق دارد و تازه طلبکار هم می شود.

    اما امروزه آنقدر بر طبل نادانی و جهل می کوبند و سعی در انداختن طشت این ها را دارند، که دیگر همه دارند فراموش میکنند که آتش تعصب و نادانی این گونه آدم ها،‏از نفت چه کسانی گُر میگرفته است.

    هیچ کس به یاد نمی آورد که چطور عمرو عاص در شب توطئه مشترک با معاویه و مولا علی، در نماز حاضر نشد و چه شد که معاویه جان سالم به در بُرد.

    ریشه های سال ها رنج و مرارت حضرت،‏آیا فقط در نا آگاهی و تند روی بعضی افراد بود، یا خدعه ها و نیرنگ ها بازیگر اصلی این نمایش سیاه تاریخ بود؟

    حالا نمی خواهم کتاب تاریخ بخوانم و تعزیه بخوانم.

    معتقدم تاریخ تکرار می شود و زندگی معصومین علیهم السلام که قرآن ناطقند، برای هر قدم زندگی امروز ما برنامه ارائه داده اند ومسیر مشخص کرده اند.

    امروز هم ابن ملجم ها فراوانند و هم  ابن عاص ها. هم شمشیر این را باید دریابید و هم مکر او را باید بر ملا ساخت که قرآن ها بر سر نیزه کرده اند.

    یا علی مدد.       



    شهاب الدین ::: جمعه 85/7/21::: ساعت 11:22 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    این که یک روحانی با بقیه فرق میکند، ظاهرا برای همه مسلم است.

    اگر کسی قبول ندارد؛ بگوید تا حالش را بگیریم.

    اما از چه نظر فرق میکند؟ قدیم تر ها  همه میدانستند که روحانی از جهت فرق سر با بقیه فرق میکند!  چون موهایش را کوتاه میکند.

    اما این رو زها که روحانی خوش تیپ و مو قشنگ زیاد شده، باید دنبال تفاوت ها ی دیگری بگردیم.

    مثلا امشب که شب میلاد با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام است، بهانه و فرصتی است که خودمان را با خط کش سیره این بزرگوار، کمی بررسی کنیم و ببینیم چقدر تراز راه میرویم.

    میگویند حضرت چند بار در طول زندگی خود، نمیی از اموال و  همچنین کل اموال خود را در راه خدا بخشید.

    بار ها پیاده به حج رفت و روزه ها و شب زنده داری ها و زهدش زبانزد مردم بود.

    حالا  ما، در عین حال که حالیمان هست قرار نیست عین اعمال آن بزرگواران را انجام بدهیم، می توانیم یک مقایسه کوچک انجام بدهیم:

    ادامه اش را قایم کرده ام که بهانه گیر ها نگویند طولانی شد...

    شهاب الدین ::: دوشنبه 85/7/17::: ساعت 12:1 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    این مطلب آخری جناب مرد کلرجی بهانه ای شد تا یادم بیاید که اول این وبلاگ میخواستم به چه چیزی گیر بدهم.

    اگر خاطرتان باشد،( یک نگاه به نوشته سوم بندازید تا یادتان بیاید. دفعه های بعد تقلب نمی رسانم ها!) گفتم که

    انتظار خواننده که به قول یک زبان محلی، به تیر خواندن حرف های یک طلبه ( یعنی با این قصد و هدف ویژه.

    چقدر اطلاعات عمومی تان ضعیف است بابا) وبلاگش را باز میکنند، چه میتواند باشد؟

    مطمئنا دنیای روحانیان برای افراد دیگر سوال بر انگیز و عجیب و ناشناخته بوده و البته شکل ها و مصداق های مختلفی داشته است.

    یادم میاید در نوجوانی، ( البته الان در سن جوانی هستم، ولی منظورم 20 سال پیش است) همین شب های ماه رمضان، وقت ورود به مسجد جامع، با ورود امام جمعه هم زمان شدم و ایشان  که میخواست  وضو بگیرد عبایش را داد دست من! هیچ وقت آن لحظه یادم نمیرود.

    چنین تجربه هایی که همه کمابیش داشته اند، در عصرارتباطات میتواند بوسیله وبلاگ و ورود به دنیای سوال بر انگیز روحانیان  ازحالت انتظار و سوال خارج شود و به ارتباط و صمصمیتی برسد که معمولا یک روحانی و طلبه خواستار آن است.

    در این مواجهه که توسط وبلاگ خواسته و ناخواسته شکل می گیرد، هر کسی به فکر  یک برنامه ریزی برای نوع مواجهه خود می افتد. یکی از ابتدا با سلام و صلوات  شروع میکند به روضه خوانی. یکی همه خوانندگان را به صف میکند که بیایید و سوالتان را بپرسید قبل از این که وبلاگ من تبدیل به سایت شود و لا تفقدونی! یکی  حرفهایی که به عنوان روحانی در دنیای واقع نمی توانسته بزند را طرح میکند، یکی هم مثل من اصلا نمی داند چه بنویسد!

    در این میان، عده ای ظرف ناگشوده تهمت ها، داوری های نادرست، قضاوت های نا بجا (  این دوتاچه فرقی داشت؟)و درد دل های خود را مایه  سخن قرار داده و تلاش میکنند به دیگران بقبولانند که بابا ! یک روحانی هم آدمی است مثل شما! غذا میخورد، درس میخواند، میخوابد، نعوذ بالله اینترنت سوار میشود! ( این جمله به صورت موجز بیان شده. یعنی از تکنولوژی استفاده میکند) .

    اما من درعین حال که با دغدغه این عده از دوستان  همراه وموافق هستم، اما گمان میکنم نباید در این رفتار افراط کرد. همیشه باید یادمان بماند که روحانی با یگران فرق میکند! آن هم از جهت مسئولیت! یعنی....

     

    معنی اش طولانی است.  اگر همه اش را الان بنویسم  وبلاگم دل درد میگیرد.

     



    شهاب الدین ::: سه شنبه 85/7/11::: ساعت 6:0 صبح
    نظرات دیگران: نظر

            

    وقتی یکی از رفقا این عکس را فرستاد، باور کنید بوی مداد و پاک کن و دفتر های مشق در ذهنم پیچید.

    ( لطفا گیر ندهید. آن بویی که در بینی میپیچد جنسش فرق دارد)

    بعد یکی یکی خاطرات رژه رفتند:

    داستان کوکب خانوم، ( به خصوص قسمت نیمرویش که فکرکنم تا آخر عمر دهانم را آب میاندازد.

    شرمنده  کسانی که در حال روزه این متن را با حسرت میخوانند) ، حسنک ،  و و و ...

    با خودم گفتم این چه رازیست که تا نور یک خاطره، به گوشه های ذهنمان میخورد، همه چیزهای مربوط به آن، همراه با رنگ و شکل و طعم و بو و مزه اش، ( البته  خوب و بد دارد!) روشن میشوند و شروع میکنند به سر و صدا کردن( مثل گاو و گوسفند حسنک) .

    انگار آن ها هم صدایمان  میکنند.

    اما این ارتباط خاطرات با هم، مربوط به اتفاقاتی میشود که درگذشته پیش آمده است و در ذهنمان جای گرفته اند. چند سال دیگر که همه چیز تیجیفال ! شد، بچه هایمان هنگام چت کردن در سن  میان سالی ( یعنی وقتی شدند همسن من) با دیدن عکس  بالا یاد مداد و پاک کن نخواهند افتاد. چه برسد به بوی آن ( مزه هم هست . نگفتم تا نفهمید چقدر دلم میخواست پاک کن گاز بزنم!)

    اما فکرمیکنم چیزهایی هست که دلیل رنگ گرفتنشان در ذهن ما،  صرف اتفاق افتادن آن در گذشته دور یا نزدیک زندگیمان نیست.

    محرم، رمضان، اذان، صدای قرآن، عطر دل انگیز حرم ها و عتبات، زمان و مکان و عناصری هستند که ریشه شان را نه در خاطرات و گذشته انسان ها، بلکه باید در فطرتشان جستجو کرد.

    وگرنه ، چگونه افرادی را از اعماق آلودگی های غرب، ناگهان شیدا میکنند و به سوی خود میکشانند؟

    چطور کسی که هیچ خاطره و تجربه ای از این لذت ها ندارد، گاهی بیشتر از آن ها که عمری شیرینی  آن را مکرر کرده اند، طعم و بوی آن را حکایت میکند؟

    این آشنایی از کجاست؟

                                                    

     

    آن کس که ز دیار آشنایی است، داند که متاعشان کجاییست.

     ( لطفا دوباره گیرندهید. خودم شعر را دستکاری کرده ام)

     



    شهاب الدین ::: دوشنبه 85/7/3::: ساعت 1:7 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    کل بازدید :247896

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پاییز 1385 - طلبه علوم دینی

    >>وبلاگ های دیگر من<<