سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تنگدست شدید به صدقه دادن با خدا سودا کنید . [نهج البلاغه]
شهاب الدین - طلبه علوم دینی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • ضربه ای که مولا علی علیه السلام را مجروح کرد و عالم امکان را در عزای او نشاند، برخاسته از جهل و تعصب و کینه بود.

    این ها چنان چشم ها را کور  می کند که نور هدایت و حق را نمی بینند و بر آن شمشیر می کشند.

    همه می دانیم که تیغه افراط بسی خطر ها بر دین و اصحاب دین گذرانده است،‏ چرا که طرف خیال میکند خیلی هم حق دارد و تازه طلبکار هم می شود.

    اما امروزه آنقدر بر طبل نادانی و جهل می کوبند و سعی در انداختن طشت این ها را دارند، که دیگر همه دارند فراموش میکنند که آتش تعصب و نادانی این گونه آدم ها،‏از نفت چه کسانی گُر میگرفته است.

    هیچ کس به یاد نمی آورد که چطور عمرو عاص در شب توطئه مشترک با معاویه و مولا علی، در نماز حاضر نشد و چه شد که معاویه جان سالم به در بُرد.

    ریشه های سال ها رنج و مرارت حضرت،‏آیا فقط در نا آگاهی و تند روی بعضی افراد بود، یا خدعه ها و نیرنگ ها بازیگر اصلی این نمایش سیاه تاریخ بود؟

    حالا نمی خواهم کتاب تاریخ بخوانم و تعزیه بخوانم.

    معتقدم تاریخ تکرار می شود و زندگی معصومین علیهم السلام که قرآن ناطقند، برای هر قدم زندگی امروز ما برنامه ارائه داده اند ومسیر مشخص کرده اند.

    امروز هم ابن ملجم ها فراوانند و هم  ابن عاص ها. هم شمشیر این را باید دریابید و هم مکر او را باید بر ملا ساخت که قرآن ها بر سر نیزه کرده اند.

    یا علی مدد.       



    شهاب الدین ::: جمعه 85/7/21::: ساعت 11:22 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    این که یک روحانی با بقیه فرق میکند، ظاهرا برای همه مسلم است.

    اگر کسی قبول ندارد؛ بگوید تا حالش را بگیریم.

    اما از چه نظر فرق میکند؟ قدیم تر ها  همه میدانستند که روحانی از جهت فرق سر با بقیه فرق میکند!  چون موهایش را کوتاه میکند.

    اما این رو زها که روحانی خوش تیپ و مو قشنگ زیاد شده، باید دنبال تفاوت ها ی دیگری بگردیم.

    مثلا امشب که شب میلاد با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام است، بهانه و فرصتی است که خودمان را با خط کش سیره این بزرگوار، کمی بررسی کنیم و ببینیم چقدر تراز راه میرویم.

    میگویند حضرت چند بار در طول زندگی خود، نمیی از اموال و  همچنین کل اموال خود را در راه خدا بخشید.

    بار ها پیاده به حج رفت و روزه ها و شب زنده داری ها و زهدش زبانزد مردم بود.

    حالا  ما، در عین حال که حالیمان هست قرار نیست عین اعمال آن بزرگواران را انجام بدهیم، می توانیم یک مقایسه کوچک انجام بدهیم:

    ادامه اش را قایم کرده ام که بهانه گیر ها نگویند طولانی شد...

    شهاب الدین ::: دوشنبه 85/7/17::: ساعت 12:1 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    این مطلب آخری جناب مرد کلرجی بهانه ای شد تا یادم بیاید که اول این وبلاگ میخواستم به چه چیزی گیر بدهم.

    اگر خاطرتان باشد،( یک نگاه به نوشته سوم بندازید تا یادتان بیاید. دفعه های بعد تقلب نمی رسانم ها!) گفتم که

    انتظار خواننده که به قول یک زبان محلی، به تیر خواندن حرف های یک طلبه ( یعنی با این قصد و هدف ویژه.

    چقدر اطلاعات عمومی تان ضعیف است بابا) وبلاگش را باز میکنند، چه میتواند باشد؟

    مطمئنا دنیای روحانیان برای افراد دیگر سوال بر انگیز و عجیب و ناشناخته بوده و البته شکل ها و مصداق های مختلفی داشته است.

    یادم میاید در نوجوانی، ( البته الان در سن جوانی هستم، ولی منظورم 20 سال پیش است) همین شب های ماه رمضان، وقت ورود به مسجد جامع، با ورود امام جمعه هم زمان شدم و ایشان  که میخواست  وضو بگیرد عبایش را داد دست من! هیچ وقت آن لحظه یادم نمیرود.

    چنین تجربه هایی که همه کمابیش داشته اند، در عصرارتباطات میتواند بوسیله وبلاگ و ورود به دنیای سوال بر انگیز روحانیان  ازحالت انتظار و سوال خارج شود و به ارتباط و صمصمیتی برسد که معمولا یک روحانی و طلبه خواستار آن است.

    در این مواجهه که توسط وبلاگ خواسته و ناخواسته شکل می گیرد، هر کسی به فکر  یک برنامه ریزی برای نوع مواجهه خود می افتد. یکی از ابتدا با سلام و صلوات  شروع میکند به روضه خوانی. یکی همه خوانندگان را به صف میکند که بیایید و سوالتان را بپرسید قبل از این که وبلاگ من تبدیل به سایت شود و لا تفقدونی! یکی  حرفهایی که به عنوان روحانی در دنیای واقع نمی توانسته بزند را طرح میکند، یکی هم مثل من اصلا نمی داند چه بنویسد!

    در این میان، عده ای ظرف ناگشوده تهمت ها، داوری های نادرست، قضاوت های نا بجا (  این دوتاچه فرقی داشت؟)و درد دل های خود را مایه  سخن قرار داده و تلاش میکنند به دیگران بقبولانند که بابا ! یک روحانی هم آدمی است مثل شما! غذا میخورد، درس میخواند، میخوابد، نعوذ بالله اینترنت سوار میشود! ( این جمله به صورت موجز بیان شده. یعنی از تکنولوژی استفاده میکند) .

    اما من درعین حال که با دغدغه این عده از دوستان  همراه وموافق هستم، اما گمان میکنم نباید در این رفتار افراط کرد. همیشه باید یادمان بماند که روحانی با یگران فرق میکند! آن هم از جهت مسئولیت! یعنی....

     

    معنی اش طولانی است.  اگر همه اش را الان بنویسم  وبلاگم دل درد میگیرد.

     



    شهاب الدین ::: سه شنبه 85/7/11::: ساعت 6:0 صبح
    نظرات دیگران: نظر

            

    وقتی یکی از رفقا این عکس را فرستاد، باور کنید بوی مداد و پاک کن و دفتر های مشق در ذهنم پیچید.

    ( لطفا گیر ندهید. آن بویی که در بینی میپیچد جنسش فرق دارد)

    بعد یکی یکی خاطرات رژه رفتند:

    داستان کوکب خانوم، ( به خصوص قسمت نیمرویش که فکرکنم تا آخر عمر دهانم را آب میاندازد.

    شرمنده  کسانی که در حال روزه این متن را با حسرت میخوانند) ، حسنک ،  و و و ...

    با خودم گفتم این چه رازیست که تا نور یک خاطره، به گوشه های ذهنمان میخورد، همه چیزهای مربوط به آن، همراه با رنگ و شکل و طعم و بو و مزه اش، ( البته  خوب و بد دارد!) روشن میشوند و شروع میکنند به سر و صدا کردن( مثل گاو و گوسفند حسنک) .

    انگار آن ها هم صدایمان  میکنند.

    اما این ارتباط خاطرات با هم، مربوط به اتفاقاتی میشود که درگذشته پیش آمده است و در ذهنمان جای گرفته اند. چند سال دیگر که همه چیز تیجیفال ! شد، بچه هایمان هنگام چت کردن در سن  میان سالی ( یعنی وقتی شدند همسن من) با دیدن عکس  بالا یاد مداد و پاک کن نخواهند افتاد. چه برسد به بوی آن ( مزه هم هست . نگفتم تا نفهمید چقدر دلم میخواست پاک کن گاز بزنم!)

    اما فکرمیکنم چیزهایی هست که دلیل رنگ گرفتنشان در ذهن ما،  صرف اتفاق افتادن آن در گذشته دور یا نزدیک زندگیمان نیست.

    محرم، رمضان، اذان، صدای قرآن، عطر دل انگیز حرم ها و عتبات، زمان و مکان و عناصری هستند که ریشه شان را نه در خاطرات و گذشته انسان ها، بلکه باید در فطرتشان جستجو کرد.

    وگرنه ، چگونه افرادی را از اعماق آلودگی های غرب، ناگهان شیدا میکنند و به سوی خود میکشانند؟

    چطور کسی که هیچ خاطره و تجربه ای از این لذت ها ندارد، گاهی بیشتر از آن ها که عمری شیرینی  آن را مکرر کرده اند، طعم و بوی آن را حکایت میکند؟

    این آشنایی از کجاست؟

                                                    

     

    آن کس که ز دیار آشنایی است، داند که متاعشان کجاییست.

     ( لطفا دوباره گیرندهید. خودم شعر را دستکاری کرده ام)

     



    شهاب الدین ::: دوشنبه 85/7/3::: ساعت 1:7 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    نه این که ما مرتب وبلاگ مینویسیم، ( گوش شیطان کر)، هر بار یک  مزاحمی هم پیدا میشود.

    بعضی ها معتقدند کلا دست استکبار در میان است. یعنی از آواره شدن ما به دنبال خانه اجاره ای گرفته

    تا سخنرانی پاپ، همه اش نقشه بوده تا نگذارند من این جا دوکلمه درباره طلبگی بنویسم.

    حالا خودتان حساب کنید چقدر نوشته های من اهمیت دارد.

    اما به نظر من، کسانی با انداختن خطاها و نقص های خود به گردن این و آن،باعث لوث شدن مسئله خطر دشمن و نقشه های آنان شده اند. طوری که اگر یقین هم داشته باشی، تا اسم نقشه و دشمن را ببری، متهم به توهم توطئه میشوی.

    حالا پاپ حرف هایی زده که برا ی ما البته تعجب آور نیست. ما هیچ وقت انتظار انسانیت و شعور از اینان نداشته ایم.

    اما این که چرا در این مقطع بعضی از مکنونات آلوده خود را اینطور بیرون ریخته اند، جای بحث دارد.

    جواب سوال هم ساده به نظر میرسد. کافی بود کمی صبرکنیم تا گرد و خاک بنشیند.

    گذشته از همه نظریات کارشناسی و دشمن شناسی و جهان شناسی اصحاب سیاست و دیانت، من فکر میکنم این حرف ها در واقع طینت پلیدی را به نمایش میگذارد که به دلایل مختلف، ازجمله حماقت و شدت کینه و عداوت بروز کرده است.

    حماقتشان که همیشگی است، عداوتشان هم با اتفاقاتی مثل پیروزی بزرگ حزب الله، و عزت روز افزون اسلام علوی، بیرون میزند.

    بگذریم. حرفی که شروع کرده بودم، درباره وبلاگ های طلبگی بود. امیدوارم بتوانم ادامه بدهم.

     

     



    شهاب الدین ::: جمعه 85/6/31::: ساعت 12:44 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    کتاب ها در هم و برهم. همه چیز بهم ریخته.

    اکثر وسایلم را پیدانمیکنم.

    فقط به زور لپ تاپ اسقاطی ( و ایضا از اولش اقساطی) و سیم تلفن را از بین خرت و پرت ها میکشم بیرون.

    اشتباه نکنید. اینجا زلزله نیامده.

    این حکایت هر ساله بسیاری از طلبه هاست. خانه ها گرانتر میشود و باید بروی جایی که  حداقل با دوبرابر در آمدت جور در بیاید.

     هنوز نگفته ای که یک زیر زمین اجاره ای....

    _ چند نفرید؟

    _ طلبه اید؟

     خوش خوراک هم  هستند! به طلبه بهتر اجاره میدهند چون بیشتر رعایت میکند.

    چهل سالت هم شده باشد،  یک بچه بیشتر نباید داشته باشی.

    حالا  یکی به این مرد کلرجی عزیز بگوید مدتی  صبر کند تا ما وسایلمان را در این جایی که دیگران به آن میگویند خانه،‏مرتب کنیم، بعد  ببینم چه حرف بدرد نخوری هست تا بنویسم.

     



    شهاب الدین ::: یکشنبه 85/6/26::: ساعت 1:44 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    برای حضور دعا میکنیم.

    اما امام عصر(عج)  که غایب نیست!

    او صاحب عصر است.غیب برای او حاضر است.حضور در برابر نور او غایب است.

    این همه سال غلط گفتیم و شنیدیم.

    حالا درست بگوییم. این ماییم که غایبیم. کوریم و نور وجودش را نمیبینیم.

    خود را در پرده ها پیچیدیم و او را پرده نشین خواندیم.نظر  پاک نکردیم و غایب از نظرش شمردیم.

    قیام نکردیم و قائم را صدا زدیم.

    بیایید در پیشگاهش حاضر باشیم.

    دیگر غیبت نکنیم!

     



    شهاب الدین ::: شنبه 85/6/18::: ساعت 2:14 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    هر بار که وقتش میشود، احساس  خوبی دارم.

    وقت خواندن!

    ببینید؛ مبعث در زمانی اتفاق افتاد که شرایط آن مهیا شده بود.

    وقت آن رسیده بود. 

    این که حبیب خداوند ندای او را بشنود و بشر مستحق دریافت این پیام بزرگ الهی بشود.

    اما به نظر خودم، نکته زیبا  و دلنشین قضیه این است که آن چه به عنوان اولین سخن به برگزیده عالمیان نازل شد،

    دستور  « بخوان» بود.

    و کاش این معنی را میفهمیدیم.

    همین!

     

     



    شهاب الدین ::: پنج شنبه 85/6/2::: ساعت 12:23 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بعضی ها صریحا چیزی را میگویند که خیلی ها ، حتی خود ما طلبه ها همان احساس را داریم.

    این که در وبلاگ یک طلبه چه خبر است. چی مینویسد، به چه چیزی فکر میکند، چه میخواهد و شاید هزار چیز دیگر،

    از جمله این که صبحانه چه چیزی میخورد!

    من خودم به این موضوع خیلی فکر کرده ام. وبلاگ یک طلبه  توجه بیشتری را جلب میکند. دلیل آن چیست؟

    آیا دلایل آن چیز ها ی خوبی است؟ یا بر عکس شرایطی که  چندان خوب به نظر نمیآید باعث این امر شده است؟

    یا اصلا این مسئله دلیل ندارد بلکه علت دارد؟

    حالا اگر رفتیم و دیدم یک طلبه صبحانه همان چیز  یعنی پنیر میخورد، و در وبلاگش چیز خاصی ننوشته بود، چه احساسی پیدا میکنیم؟

    آقا ! طلبه وبلاگش باید بترکاند!

    (البته قدیم ها این اتفاق راحت تر می افتاد. الان اما اینقدر وبلاگ طلبگی زیاد شده که اسم مناسب پیدا کردن  هم سخت شده! )

    خب. من میخواهم مثل بعضی ها که بلند بلند فکر میکنند، تایپی فکر کنم. یعنی با شما و همراه شما. یا علی



    شهاب الدین ::: دوشنبه 85/5/30::: ساعت 2:42 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    طلبه علوم دینی، یکی آن است که بر کاغذ مینویسند

    و مردم به این نام میخوانند،

    آن منم.

    و دیگری آن است که جان و دلش طالب علوم دینی است و مردم به جان و دل  میخواهندش،چرا که دل در گرو جان آفرین گذاشته،از طلب علوم دینی به تجلی اخلاق دینی رسیده است.

    من، آن نیستم . خواستم و نتوانستم.

    دراین صفحه از طلب علوم دینی مینویسم.



    شهاب الدین ::: سه شنبه 85/5/17::: ساعت 11:21 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3      >
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 7
    کل بازدید :249577

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    شهاب الدین - طلبه علوم دینی

    >>وبلاگ های دیگر من<<